سینما ماهیت اثباتی دارد و نمی توان برای آن ماهیت سلبی قائل شد. یعنی اگر حتی فیلمی برای نقد موضوعی ساخته شود و در آن فیلم به طور مستقیم آن موضوع به نمایش درآید مخاطب بیش از انکه متوجه نقد آن موضوع شود آن را به عنوان یک هنجار حداقل در پس ذهن خود خواهد پذیرفت.
فرض کنید فیلمی را در نقد روسپیگری بسازند و در آن صحنه های روسپیگری چه به نحو کنایه و چه به نحو مستقیم به نمایش درآید و فیلمساز هم اظهار کند که هدفش نشان دادن زشتی روسپیگری است باز هم مخاطب بیش از آنکه از فحشا متنفر شود، در پس ذهن خویش به آن متمایل خواهد شد یا حداقل نسبت به آن بی تفاوت شده و واکنش مقابله کردن را از دست خواهد داد.
اینکه در جشنواره فیلم فجر سی و دوم فیلمی را به نمایش درآورند و یک چادری روسپی را نمایش دهند یا طلاق و خیانت به شوهر را به تصویر کشیده و به عنوان رئال به خورد مخاطب دهند نتیجه ای بسیار اسفبار را به دنبال خواهد داشت.
پخش مجدد سریال حضرت یوسف از شبکه آی فیلم بهانه ای شد تا مطالبی کوتاه را در مورد این سریال وداستان یوسف پیامبر (علی نبینا و آله و علیه الصلاة و السلام) بنویسم .
آنچه که در همه آثار فرج الله سلحشور کارگردان نامی و ارزشی کشورمان به چشم می خورد معنویت و صفاست. لیکن در سریال حضرت یوسف این پدیده خجسته همراه با نواقص و کاستی هایی به چشم می آید که ذکر آن خالی از فایده نیست.
اگر چه در این سریال سعی شده است معنویت حضرت یوسف و فرّ و شکوه پیامبران الهی به نمایش درآید و الحق کارگردان در این قضیه موفق بوده است اما کاستی هایی هم جلوه نمایی می کند.
شاید اولین مطلب همان ازدواج حضرت یعقوب با دو خواهر به صورت همزمان باشد. اگر چه ممکن است آقای سلحشور برای این مطلب دلیلی هم در تحقیقاتشان یافته باشند اما آنچه که مسلم است احکام اسلام حداقل از زمان حضرت ابراهیم که بنیانگذار اولیه اسلام است واحد است و از جمله می توان به موضوع ازدواج و احکام آن اشاره کرد. زیرا مبنای شریعت انبیا مخصوصا ادیان ابراهیمی بر فطرت است و امور فطری از قبیل ازدواج در همه اعصار احکام واحدی در اصول دارند و فقط ممکن است در جزئیات بسته به ظرف زمان، متفاوت باشند و اگر در زمان پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم پدیده ازدواج همزمان با دو خواهر ممنوع شده ولی ازدواجهای قبل از آن محکوم به صحت شده است این صحت بدان خاطر بوده است که بنیان خانواده حفظ شود زیرا طلاق یکی از دو خواهر در آنصورت ترجیح بلامرجح و با قضیه عدالت در زوجین تنافی دارد و البته نمی توان دلیلی بر تشریع اولیه آن قبل از اسلام یافت.
موضوع دوم که در این سریال به چشم می آید سادگی صحنه های این سریال است. گویا شهر تپس که در زمان خود یکی از بزرگترین و متمدن ترین شهرهای جهان در زمان خویش بوده است شهری خلوت بوده و جز معدود افرادی در آن فعالیت نمیکرده اند حال اینکه نمی توان شهری با آن عظمت که حداقل 11 دروازه داشته و بزرگترین شهر در آن بلاد بوده است را اینگونه فرض کرد و بجا بود که آقای سلحشور این نقیصه را از طریق کثرت سیاهی لشگر برطرف کرده تا بزرگی آن سامان که قرار است یکی از ذخیره های الهی در آن وعده الهی را محقق کند شکوه بیشتری داشته باشد. این اشکال را در زندان هم می توان یافت. در فیلم به نظر می آید که آخرین زندانی تپس حضرت یوسف است و سالیان سال نیز پس از او فرد دیگری روانه زندان نشده است مگر همان سفره دار و شراب دار آمن هوتپ. که البته این موضوع به توجه به بزرگی شهر تپس بعید به نظر می آید. خلوتی زندان نیز از هیجان فیلم میکاهد و همانگونه که گفتیم این نقیصه را براحتی می شد با کثرت بازیگرها مرتفع ساخت. همانگونه که به نظر می رسد کثرت زندانیان موحد پس از آزادی زمینه ساز بروز یک انقلاب فکری در جامعه نیز باشد. از طرفی در زندان نیز همانند جامعه افراد دارای طبایع و سلایق گوناگون هستند و چه خوب بود در فیلم نمونه ای از مخالفت چند تن از زندانیان با عقاید یوسف و نحوه سلوک وی با آنها نیز به نمایش در می آمد. وانگهی بجا بود در فیلم افرادی با سنوات محکومیت مختلف در زندان به نمایش درآیند که برخی از آنان با به دست آوردن گوهر ایمان، پس از آزادی در جامعه به تبادل آرا در جامعه بپردازند زیرا چند آیه در قرآن کریم فقط به زندان حضرت یوسف علیه السلام اختصاص یافته است و در خلال آن آیات از تبلیغ حضرت یوسف در زندان سخن به میان می آید بدیهی است که چنین اشاره ای در قرآن کریم نشان از اهمیت این تبلیغ و برکات فراوان آن دارد. شاید خالی از لطف نبود که به اثرات رهایی زندانیان موحد در طی سالهای مختلف اشاره شده و این احتمال بررسی شود که احتمالا حضرت یوسف دست به ایجاد شبکه مخفیانه تبلیغ در سراسر مصر زده باشند.
معبد نیز یکی از موضوعات این سریال است. در فیلم کاهنان معبد را انسانهایی ساده لوح می نمایاند که با دسیسه های کودکانه و احمقانه به جنگ توحید می روند. آنسان که بی شباهت با کارتونهای کودکانه نیست. بدیهی است نظامی که روزگاری دراز بر قلب و ذهن مردم مصر حکومت کرده نمی تواند دارای ساختاری به این سادگی باشد. البته محدودیت درج موضوعات مختلف در فیلمنامه را می پذیرم و حدس می زنم یکی از دغدغه های آقای سلحشور شاید این مهم بوده که داستان حضرت یوسف با افسانه پردازی آمیخته نشود اما حداقل می شد به تضارب آرا در زمینه مشرکان و خداپرستان اشاره مفصلی داشت. فراموش نکنیم که حضرت یوسف بیش از آنکه عزیز مصر باشد پیامبر خداست و همه اتفاقات مصر از قبیل تغییر ساختار قدرت و قحطی و امثال زمینه ای برای بروز افکار توحیدی است و پرواضح است که نبی خدا در این فرصت به تغذیه روح و فکر مردم از طریق استدلال و روشن ساختن اذهان خواهد پرداخت آنسان که در منطق ابراهیمی و در مکالمه حضرت یوسف با مشرکان که در قرآن آمده است می بینیم و البته جای خالی این مهم در این سریال خودنمایی می کند. یادآوری می کنم که حتی واکنش فعالانه مردم در شکست معبد در تعبیر خواب و عدم توانایی حل مشکل قحطی و عدم استجابت دعاهای مردم توسط بت ها نیز به فراموشی سپرده شده است.
بد نیست نگاهی هم به فضای عقیدتی حاکم در مصر آنروز بیاندازیم. اگر به استدلال حضرت یوسف در مقابل زندانیان توجه کنیم خواهیم یافت که در مصر عقیده به رب النوع های مختلف رواج داشته است آنگونه که از تاریخ مصر باستان و آثار کشف شده از آن زمان بر می آید این است که مصریان برای اشراف و حاکمان جایگاه بلندی قائل بوده و حتی آنان را مورد شبهه روبیت درا دایره رب النوع یا نزدیک به آن قرار می داده اند و این ادعای فرعون (انا ربکم الاعلی) در زمان حضرت موسی که نشان از ضخم و شدت یافتن این عقیده دارد ریشه در عقیده پیشینیان مصری که در زمان حضرت یوسف و قبل از آن می زیسته اند دارد. از بین بردن این دیدگاه خانمان سوز که به فاصله های طبقاتی و استثمار طبقات پایین می انجامد تلاشی طاقت فرسا می طلبد و نمی توان پذیرفت که فقط با یک قحطی این نظام از بین رفته است مخصوصا اینکه طبقات پایین نیز به نوعی همین را پذیرفته اند نشان دادن مجاهدتهای حضرت یوسف در مبارزه با این عقیده و مخالفت های سودجویان نیز می توانست از مسائل کلیدی این سریال باشد که متاسفانه مغفول مانده یا حداقل آنگونه که شاید و باید بروز نیافته است.
از اینها که بگذریم برخی مسائل عقیدتی به میان می آید که حداقل با مبانی تشیع سازگار نیست. از آن جمله می توان به موضوع تمدید زندان حضرت یوسف توسط خداوند اشاره کرد که در فیلم علت آن توسل حضرت یوسف به شرابدار آمن هوتپ جلوه داده شده است. اما اگر به مبانی عصمت مراجعه کنیم خواهیم یافت که مقام اضطرار از ضروریات عصمت است. منظور ما از مقام اضطرار حالتی است که فرد مضطر اختیاری و آگاهانه خود را در همه حال نیازمند خداوند می بیند و لحظه ای از توجه به فقر ذاتی خویش بلکه فقر ذاتی همه مخلوقات و غنای مطلق خداوند غافل نیست. حال با این وصف نمی توان قبول کرد که یکی از پیامبران بزرگ الهی که داستانش به تفصیل در قرآن آمده فاقد مقام اضطرار باشد. البته قضیه سهو انبیا (بجز سهو پیامبر اسلام که شیعه معتقد است پیامبر اسلام لحظه ای دچار سهو نشده است) را نمی توان با فقدان مقام اضطرار مقایسه کرد. در سهو انبیا اگر چه نبی ترک اولی می کند اما غنای مطلق خداوند و عظمت او را لحظه ای از یاد نمی برد و امیدش به مخلوق منعطف نمی شود. در سهو آدم اگر چه آدم از شجره ممنوعه خورد اما شیطان چون خود را از ناصحین یاد کرد و آدم آن را در عرض توجه به خدا نمی دید مرتکب خطیئه شد. در سهو نوح اتفاقا مقام توحید موج می زند زیرا نوح از خداوند نجات پسرش را میخواهد و می داند که کسی غیر از خداوند نمی تواند پسرش را نجات دهد و فقط خطیئه نوح مربوط به مصداق اهل ایمان و اهل نجات است. در سهو داوود خطیئه اش مربوط به تعجیل در قضاوت است و ... وبالاخره اینکه در هیچ یک از سهو های انبیا نمی توان اثری از توجه به غیر خدا یافت. و البته با این وصف درخواست یوسف از شرابدار برای اینکه او را نزد آمن هوتپ یاد آورد منافاتی با توجه به خداوند ندارد از اینرو نمی توان ماندن یوسف در زندان را ناشی از توجهش به غیر خدا دانست. حال برای روشن تر شدن مطلب نگاهی به آیه قرآن نیز می اندازیم و از قرآن برای رفع ابهام یاری می جوییم. در آیه 42 سوره یوسف آمده است: " وَقَالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْکُرْنِی عِندَ رَبِّکَ فَأَنسَاهُ الشَّیْطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ وَقَالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْکُرْنِی عِندَ رَبِّکَ فَأَنسَاهُ الشَّیْطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ" ترجمه: " و [یوسف] به آن کس از آن دو که گمان مىکرد خلاص مىشود گفت مرا نزد آقاى خود به یاد آور و[لى] شیطان یادآورى به آقایش را از یاد او برد در نتیجه چند سالى در زندان ماند" برخی گمان کرده اند که مراد از ضمیر در "انساه" و "ربه" حضرت یوسف است. در حالیکه مطابق نص صریح قرآن شیطان را بر مخلَصین راه نفوذی نیست و بدیهی است که پیامبران طلایه داران قافله مخلَصان هستند و البته مراد از رب در این آیه همان ارباب و سرور است و به فرمانروای مصر اشاره دارد کما اینکه در آیه پیشین نیز آمده است "فیسقی ربه خمرا" که مراد از رب همان فرمانروا می باشد و فرد نجات یافته برای فرمانروا شراب تهیه میکند. بنابراین به طور قطع و یقین حضرت یوسف حتی برای لحظه ای از یاد نبرده است که فقط خدا می تواند او را نجات دهد و سفارشش برای بردن نامش نزد فرمانروا نوعی تظلم و دادخواهی است تا بدینوسیله حقانیتش را بتواند اثبات کند همانگونه که پس از تعبیر خواب و دستور فرمانروا مبنی بر آزادی یوسف وی از خروج از زندان مادامی که حقانیتش اثبات نشد امتناع ورزید. البته خوب است که نویسنده محترم فیلمنامه به تفاوت واژه "لبث" با واژه "حبس" توجه می نمودند.
و مطلب مهم دیگر در سریال حضرت یوسف نوع پوشش زنان می باشد که آرایش زنان و باز بودن زیر گلوی آنها با توجه به اینکه این بازیگران مسلمان ملتزم به حجاب هستند نگاه کردن به قسمتهای از فیلم را برای متدینین در معرض شبهه قرار می دهد.
عبادت و ساده زیستی حضرت یوسف نیز می توانست ظهوری پررنگ تر داشته باشد.
ناگفته های حقیر در مورد این سریال البته بیشتر از سطور حاضر است لیکن از آنجا که با اصطلاحات سینمایی آشنایی ندارم و ثانیا امید دارم که روزی این کارگردان و نویسنده متعهد را از نزدیک ببینم و به تفصیل با وی به سخن بنشینم فعلا از ادامه مطالب باز می ایستم مخصوصا اینکه شنیده ام پروژه سریال حضرت موسی به ایشان سپرده شده است و با توجه به اینکه حقیر توفیق داشته ام درباره اوضاع اجتماعی زمان حضرت موسی علیه السلام و اقدامات آنحضرت تحقیق نمایم امیدوارم قبل از ساختن این سریال بتوانم فرصت بیان دیدگاه هایم را داشته باشم
در نهایت بجاست از زحمات کارگردان و فیلمنامه نویس ارزشی کشورمان آقای سلحشور تشکر نموده و موفقیتش را از خداوند مسئلت نماییم.
پخش مجدد سریال حضرت یوسف از شبکه آی فیلم بهانه ای شد تا مطالبی کوتاه را در مورد این سریال وداستان یوسف پیامبر (علی نبینا و آله و علیه الصلاة و السلام) بنویسم .
آنچه که در همه آثار فرج الله سلحشور کارگردان نامی و ارزشی کشورمان به چشم می خورد معنویت و صفاست. لیکن در سریال حضرت یوسف این پدیده خجسته همراه با نواقص و کاستی هایی به چشم می آید که ذکر آن خالی از فایده نیست.
اگر چه در این سریال سعی شده است معنویت حضرت یوسف و فرّ و شکوه پیامبران الهی به نمایش درآید و الحق کارگردان در این قضیه موفق بوده است اما کاستی هایی هم جلوه نمایی می کند. شاید اولین مطلب همان ازدواج حضرت یعقوب با دو خواهر به صورت همزمان باشد. اگر چه ممکن است آقای سلحشور برای این مطلب دلیلی هم در تحقیقاتشان یافته باشند اما آنچه که مسلم است احکام اسلام حداقل از زمان حضرت ابراهیم که بنیانگذار اولیه اسلام است واحد است و از جمله موضوع ازدواج و احکام آن است. و اگر هم در زمان پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم پدیده ازدواج همزمان با دو خواهر ممنوع شده ولی ازدواجهای قبل از آن محکوم به صحت شده است این صحت بدان خاطر بوده است که بنیان خانواده حفظ شود و نمی توان دلیلی بر تشریع اولیه آن قبل از اسلام یافت.
موضوع دوم که در این سریال به چشم می آید سادگی صحنه های این سریال است. گویا شهر تپس که در زمان خود یکی از بزرگترین و متمدن ترین شهرهای جهان در زمان خویش بوده است شهری خلوت بوده و جز معدود افرادی در آن فعالیت نمیکرده اند حال اینکه نمی توان شهری با آن عظمت را اینگونه فرض کرد و بجا بود که آقای سلحشور این نقیصه را از طریق کثرت سیاهی لشگر برطرف کرده تا بزرگی آن سامانکه قرار است یکی از ذخیره های الهی در آن وعده الهی را محقق کند شکوه بیشتری داشته باشد. این اشکال را در زندان هم می توان یافت. در فیلم به نظر می آید که آخرین زندانی تپس حضرت یوسف است و سالیان سال نیز پس از او فرد دیگری روانه زندان نشده است مگر همان سفره دار و شراب دار آمن هوتپ. که البته این موضوع به توجه به بزرگی شهر تپس بعید به نظر می آید. خلوتی زندان نیز از هیجان فیلم میکاهد و همانگونه که گفتیم این نقیصه را براحتی میشد با کثرت بازیگرها مرتفع ساخت. همانگونه که به نظر می رسد کثرت زندانیان موحد پس از آزادی زمینه ساز بروز یک انقلاب فکری در جامعه نیز باشد. از طرفی در زندان نیز همانند جامعه افراد دارای طبایع و سلایق گوناگون هستند و چه خوب بود در فیلم نمونه ای از مخالفت چند تن از زندانیان با عقاید یوسف و نحوه سلوک وی با آنها نیز به نمایش در می آمد.
از اینها که بگذریم برخی مسائل عقیدتی به میان می آید که حداقل با مبانی تشیع سازگار نیست. از آن جمله می توان به موضوع تمدید زندان حضرت یوسف توسط خداوند اشاره کرد که در فیلم علت آن توسل حضرت یوسف به شرابدار آمن هوتپ جلوه داده شده است. اما اگر به مبانی عصمت مراجعه کنیم خواهیم یافت که مقام اضطرار از ضروریات عصمت است. منظور ما از مقام اضطرار حالتی است که فرد مضطر اختیاری و آگاهانه خود را در همه حال نیازمند خداوند می بیند و لحظه ای از توجه به فقر ذاتی خویش بلکه فقر ذاتی همه مخلوقات و غنای مطلق خداوند غافل نیست. حال با این وصف نمی توان قبول کرد که یکی از پیامبران بزرگ الهی که داستانش به تفصیل در قرآن آمده فاقد مقام اضطرار باشد. البته قضیه سهو انبیا (بجز سهو پیامبر اسلام که شیعه معتقد است پیامبر اسلام لحظه ای دچار سهو نشده است) را نمی توان با فقدان مقام اضطرار مقایسه کرد. در سهو انبیا اگر چه نبی ترک اولی می کند اما غنای مطلق خداوند و عظمت او را لحظه ای از یاد نمی برد و امیدش به مخلوق منعطف نمی شود. در سهو آدم اگر چه آدم از شجره ممنوعه خورد اما شیطان چون خود را از ناصحین یاد کرد و آدم آن را در عرض توجه به خدا نمی دید مرتکب خطیئه شد. در سهو نوح اتفاقا مقام توحید موج می زند زیرا نوح از خداوند نجات پسرش را میخواهد و می داند که کسی غیر از خداوند نمی تواند پسرش را نجات دهد و فقط خطیئه نوح مربوط به مصداق اهل ایمان و اهل نجات است. در سهو داوود خطیئه اش مربوط به تعجیل در قضاوت است و ... وبالاخره اینکه در هیچ یک از سهو های انبیا نمی توان اثری از توجه به غیر خدا یافت. و البته با این وصف درخواست یوسف از شرابدار برای اینکه او را نزد آمن هوتپ یاد آورد منافاتی با توجه به خداوند ندارد از اینرو نمی توان ماندن یوسف در زندان را ناشی از توجهش به غیر خدا دانست. حال برای روشن تر شدن مطلب نگاهی به آیه قرآن نیز می اندازیم و از قرآن برای رفع ابهام یاری می جوییم. در آیه 42 سوره یوسف آمده است: " وَقَالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْکُرْنِی عِندَ رَبِّکَ فَأَنسَاهُ الشَّیْطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ وَقَالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْکُرْنِی عِندَ رَبِّکَ فَأَنسَاهُ الشَّیْطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ" ترجمه: " و [یوسف] به آن کس از آن دو که گمان مىکرد خلاص مىشود گفت مرا نزد آقاى خود به یاد آور و[لى] شیطان یادآورى به آقایش را از یاد او برد در نتیجه چند سالى در زندان ماند" برخی گمان کرده اند که مراد از ضمیر در "انساه" و "ربه" حضرت یوسف است. در حالیکه مطابق نص صریح قرآن شیطان را بر مخلَصین راه نفوذی نیست و بدیهی است که پیامبران طلایه داران قافله مخلَصان هستند و البته مراد از رب در این آیه همان ارباب و سرور است و به فرمانروای مصر اشاره دارد کما اینکه در آیه پیشین نیز آمده است "فیسقی ربه خمرا" که مراد از رب همان فرمانروا می باشد و فرد نجات یافته برای فرمانروا شراب تهیه میکند. بنابراین به طور قطع و یقین حضرت یوسف حتی برای لحظه ای از یاد نبرده است که فقط خدا می تواند او را نجات دهد و سفارشش برای بردن نامش نزد فرمانروا نوعی تظلم و دادخواهی است تا بدینوسیله حقانیتش را بتواند اثبات کند همانگونه که پس از تعبیر خواب و دستور فرمانروا مبنی بر آزادی یوسف وی از خروج از زندان مادامی که حقانیتش اثبات نشد امتناع ورزید.
و مطلب مهم دیگر در سریال حضرت یوسف نوع پوشش زنان می باشد که آرایش زنان و باز بودن زیر گلوی زنان با توجه به اینکه این بازیگران مسلمان هستند نگاه کردن به قسمتهای از فیلم را برای متدینین در معرض شبهه قرار می دهد.
در نهایت بجاست از زحمات کارگردان ارزشی کشورمان آقای سلحشور تشکر نموده و موفقیتش را از خداوند مسئلت نماییم.
داستان یوسف را که در قاب تلویزیون ببینی و تباهی جامعه آنروز را که در نظر آوری خواهی دانست کید شیطان ضعیف است
شیطان هر چه سعی در تباهی داشته باشد باز هم خدایی خدا نمایان تر خواهد شد چرا که اگر تباهی به حدی برسد که جز مردی آسمانی نتواند محوش کند دلیلی قاطع بر قدرت خدا و عجز مدعیان دروغین و مخلوقات خواهد شد.
همین است که می گویم کید شیطان ضعیف است بیچاره جان می کند دست خدا را مخفی کند غافل از اینکه چشمها را به ظهور دیگری از آستین الهی متوجه خواهد ساخت.
تباهی دنیای کنونی ما نیز بوی مهدی موعود را بر دلها می نشاند. همو که جهان را سرشار از عدل و ایمان خواهد کرد آنگاه که همه قوانین بشری در تحقق عدالت عاجز باشند. البته یادمان نرود قبل از ظهور یوسف فاطمه دلمان را با او پیوند بزنیم که فرق بسیار است بین مجاهدان و قاعدان بلکه همین تباهی، افتنانی برای شناخت مجاهدان و قاعدان و بلکه راستگویان و راستگونمایان است لیعلمن الله الذین صدقوا و لیعلمن الله الکاذبین
اعلام شده که کلاسهای آموزش زندگی مشترک قبل از ازدواج از سال 93 الزامی میشه. خیلی خوبه فقط امیدوارم در بعضی موارد عوامل کلاسها مثل برخی از قضات دادگاه های خانواده در پرونده های طلاق عمل نکنند. یعنی ...